باد و گل

در زمستانی سخت، باد توفان‌زده خشم‌آگین، لابلای کوچه ی باغی خشک، می‌چرخید. در میان خسک و خار سرِ چینه دیواره باغ، گل نورسته بازی‌گوشی، با سلامی برخاست. باد آرام گرفت و ایستاد.

– «آمدی گل؟ آخ که چه زود است هنوز! تازه بهمن ‌ماه است، برف و باران دگر در راه است! حیف از کوتهی زندگی و مرگت نیست! زود برگرد بخواب!»

گل با خنده شکفت:

-«آمدم تا که بگویم ای باغ، پای بفشار بهار می‌آید. وسط برف و زمستان سخت، می‌توان باز شکفت، تا نگویند که زیبایی مرد.»

۱۵ بهمن ۱۳۸۴
تهران
آیرج کی‌پور

بدون دیدگاه

دیدگاه شما (لطفاً از Internet Explorer استفاده نکنید):

(اطلاعات شما نزد سایت محفوظ خواهد ماند)





*